Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «جهان نيوز»
2024-05-09@00:35:45 GMT

حاج‌آقا مصطفی جلوی هیچ‌کس خودش رانمی‌باخت

تاریخ انتشار: ۴ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۲۶۱۷۳۱

حاج‌آقا مصطفی جلوی هیچ‌کس خودش رانمی‌باخت

به گزارش جهان نيوز، در روزهایی که بر ما گذشت، خبر رحلت روحانی مجاهد زنده یاد حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ علی اصغر مروارید برای فعالان نهضت اسلامی تاثرآور بود. او درتاریخ انقلاب، چهره‌ای پرآوازه ومبارز به شمار می‌رفت و در چشم همه علاقمندان به امام و مبارزه، قدر ومرتبتی والا داشت. در فقدان اودر مرداد ماه امسال رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای(دام ظله) وبسیاری از مسئولان وچهره‌های سیاسی-انقلابی، پیام تسلیت صادرکردند ویادش را گرامی داشتند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


نشریه «پاسدار اسلام» نیز در تکریم نام وخاطره این عالم مبارز، گفت وشنودی منتشر نشده از خاطرات وی درباره برخی فراز ونشیب‌های نهضت اسلامی را به مخاطبان تقدیم می‌دارد و برای آن بزرگوار علو درجات مسالت می‌کند.
*حضرتعالی در زمره شخصیت‌هایی هستید که همواره در مقاطع خطیر دوران مبارزات نهضت اسلامی در صحنه حضور داشتید و به عنوان یکی از چهره‌‌های شاخصی که با حضرت امام همراهی ‌کرده‌اند، برای همه، شخصیت برجسته و بارزی هستید. با اینکه جز در دوره کوتاهی در درس اصول، در درس‌های امام حضور نداشتید، چگونه در شرایط دشوار همواره در کنار ایشان بودید و از چهر‌ه‌های شاخص در پیگیری نهضت امام شدید؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم. من از نوجوانی سر پرشوری داشتم و نمی‌توانستم ظلم و ستم و زورگوی را تحمل کنم. بزرگ‌ترها گاهی به شوخی می‌گفتند: در بچگی هر وقت با کسی دعوا می‌کردی، می‌گفتی: می‌روم آژان می‌آورم! همین روحیه سبب گردید که بعد از طی دروس مقدماتی به تهران بیایم و جذب شخصیت‌هایی چون شهید نواب صفوی، فدائیان اسلام و مرحوم آیت‌الله کاشانی بشوم و خیلی زود پا به میدان مبارزه بگذارم.
*با شهید نواب صفوی هم حشر و نشر داشتید؟
بله، ایشان و دوستانش تا آخرین روزهای زندگی و قبل از دستگیری با من صمیمی بودند و رابطه صمیمی داشتیم.
*هنگام دستگیری آنها در تهران بودید؟
خیر، در قم بودم و آنها یک هفته قبل از شهادت، در حجره من در قم مهمان من بودند. وقتی خبر شهادت آنها را شنیدم تا مدت‌ها از همه بیزار بودم و احساس می‌کردم انسان چقدر باید پست باشد تا بتواند با آدم‌های فرشته صفتی مثل آنها چنین رفتاری را انجام بدهد. این احساس را تا همین الان با خودم دارم.
*جنابعالی چگونه با حضرت امام آشنا شدید؟
همین روحیه اعتراض به ظلم و شور و  اشتیاق زیاد برای مبارزه با ستمگران باعث شد که با آشنایی با مرحوم حاج آقا مصطفی، جذب شخصیت مرحوم امام شوم.
*آشنایی شما با حاج آقا مصطفی چگونه بود؟
ایشان در سال 1324 همراه امام برای زیارت به مشهد آمده بود. من تازه تحصیل در حوزه را شروع کرده بودم و ایشان را در مدرسه خیرات خان دیدم. آقا مصطفی حدوداً 16 سال سن داشت و در میان طلبه‌ها خیلی خوش درخشید.
*چه ویژگی‌های در حاج آقا مصطفی برای شما جالب بودند؟
مهم‌ترین ویژگی او این بود که جلوی هیچ‌کس دست و پایش را گم نمی‌کرد و خودش را نمی‌باخت و حتی اگر با یک مرجع تقلید هم حرف می‌زد، خیلی صریح و با شجاعت حرفش را می‌زد و مثلاً می‌گفت: این مطلبی که شما دارید می‌گویید، از لحاظ ادبی قابل بحث است! آن روزها هنوز به درس‌های فقه و اصول نرسیده بود و در سطح ادبیات بود و لذا در مورد ادبیات بحث می‌کرد. با صدای بلند هم حرف می‌زد. در انواع ورزش، به خصوص شنا هم مهارت خاصی داشت.
*جنابعالی از منبری‌های برجسته دوران نهضت هستید. نخستین بار دراین جریان کی منبر رفتید؟
من چند سالی در مشهد بودم و جز یکی دو بار، نتوانستم مرحوم امام و حاج آقا مصطفی را ببینم و دورادور جویای احوالشان بودم. بعد از مشهد به تهران آمدم و بعد از دو سال اقامت در تهران، در سال 32 به قم رفتم و از همان جا منبر رفتن‌های من شروع شد و به این ترتیب به امام و حاج آقا مصطفی که در بعضی از مجالسی که من منبر می‌رفتم شرکت می‌کردند، نزدیک شدم. منبرهای من با توجه به ذوقیاتی که داشتم، معمولاً عرفانی از آب در می‌آمد و چون قرآن را هم حفظ بودم، مباحث قرآنی و سیاسی و عرفانی در هم می‌آمیخت و این مطابق ذوق امام بود. چون ایشان شخصیتی جامع داشتند ودرهمه فنون وارد بودند.
*در نخستین برخورد، چه ویژگی‌ای در حضرت امام شما را جذب کرد؟
چهره، متانت و سبک راه رفتن ایشان. امام جذابیت‌های ذاتی زیادی داشت. من در اوایل ورود به قم، ایشان را در مسیر حرم و مراسم‌های روضه و درس می‌دیدم و رفتارش بسیار برایم جذاب بود. درخیلی از امور با دیگران متفاوت بودند.
*ظاهراً جنابعالی در روزهای پایانی زندگی مرحوم آیت‌الله خوانساری هم با ایشان ملاقات داشتید. خاطره آن دیدارها را بفرمایید؟
من برای منبر به شهرهای مختلفی می‌رفتم. از جمله در تابستان سال 1331 به همدان رفتم. اتفاقاً مرحوم آیت‌الله آسید محمدتقی خوانساری، مرحوم آیت‌الله اراکی، مرحوم امام و مرحوم حاج آقا مصطفی هم در همدان بودند. من شب‌ها بعد از نماز جماعت که به امامت آیت‌الله اراکی اقامه می‌شد، منبر می‌رفتم. مرحوم آیت‌الله خوانساری بیمار بود، با این همه چند شبی پای منبر من آمد. یک شب حال ایشان رو به وخامت گذاشت. من مجرد بودم و جایی را نداشتم که اقامت کنم، لذا بعد از منبر به مدرسه معصومیه می‌رفتم و در آنجا استراحت می‌کردم. شبِ رحلت آیت‌الله خوانساری خواب دیدم که وارد تالار باشکوهی شده‌ام و در اطراف مجلس، ائمه اطهار (ع) نشسته‌اند. من صورت‌هایشان را نمی‌دیدم، ولی متوجه بودم که یکی از آنها امام زمان (عج) هستند. آیت‌‌الله خوانساری در کنار ایشان نشسته بود من دو زانو و به حالت ادب در مقابل حضرت نشستم و پرسیدم که: حال آقای خوانساری چطور است؟ ایشان فرمودند که: ایشان دیگر خوب نمی‌شود!
صبح زود با شتاب به منزل آیت‌الله خوانساری رفتم و دیدم پسر ایشان، آسید محمدباقر دارد گریه می‌کند. فهمیدم که آقای خوانساری لحظاتی قبل از دنیا رفته‌اند و من جزو اولین کسانی بودم که از این موضوع باخبر شدم و بالای سر پیکر ایشان حضور پیدا کردم.
*حضرتعالی همواره از علاقه و ارادت خاصی که به مرحوم علامه طباطبایی دارید سخن گفته‌اید. اشاره‌ای به این موضوع هم داشته باشید.
من در طول دوران تحصیل، به دو نفر ارادت خاصی داشتم. یکی مرحوم امام و یکی مرحوم علامه طباطبایی. مرحوم علامه تابستان‌ها به درکه شمیران می‌آمدند و من هم به عشق ایشان در آنجا اتاقی را اجاره می‌کردم تا بیشتر بتوانم از محضرش کسب فیض کنم. من به قدری به اخلاص، قداست و عرفان مرحوم علامه ایمان داشتم که در و دیوار خانه‌اش را می‌بوسیدم، در حالی که اصولاً اهل این جور کارها نیستم. در یکی از دفعاتی که در درکه به دیدار علامه رفتم، آقای مصباح یزدی هم حضور داشت و من از هردو بزرگوار دعوت کردم به مجلس عروسی من بیایند که تشریف آوردند. بنده با صبیّه آقای اسلامی ازدواج کردم که خانه‌شان روبه‌روی خانه امام بود و این وصلت هم موجبات آشنایی و صمیمیت بیشتر با خانواده امام را فراهم آورد. به خصوص همسر بنده و همسر امام رابطه بسیار صمیمانه‌ای را با یکدیگر برقرار کردند که تا پایان حیات خانمِ امام ادامه داشت.
*از کی متوجه گرایشات سیاسی حضرت امام شدید و نحوه همراهی شما با ایشان به چه شکل بود؟
اولین بار با خواندن کتاب کشف‌الاسرار که در دهه 20 نوشته شده است و کاملاً روحیه مبارزاتی امام را نشان می‌دهد. اوایل عده‌‌ای می‌خواستند علت نگارش این کتاب را به مصادره املاک و داریی‌های پدر امام توسط رژیم شاه ربط بدهند که البته ساده لوحی محض بود و نگارش چنین کتابی در آن سال‌ها ،انگیزه و جرأت فوق‌العاده زیادی را می‌طلبید. بنده با نشر و چاپ کتاب امرار معاش می‌کردم و در طول مدت طلبگی، دیناری از هیچ مرجعی شهریه نگرفتم.یک بار به ایشان عرض کردم که اجازه بدهند کتاب کشف‌الاسرار را چاپ و پخش کنم، ولی امام گفتند: دوست ندارم دوستان نزدیک من به عنوان ناشر وکتاب فروش مطرح باشند.
در سال‌های آغاز نهضت، من از منبری‌های ثابت منزل امام بودم و در اغلب مجالسی که در آنجا برگزار می‌شدند، من منبر می‌رفتم. به امام هم علاقه زیادی داشتم و لذا پیگیر مسائل و مبارزات سیاسی و مبارزاتی هم بودم. این علاه و پیگیری‌ به حدی بود که وقتی امام در روز عاشورا تصمیم گرفتند در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند، مرحوم آشیخ فضل‌الله محلاتی و مرحوم مهدی عراقی به تهران آمدند و به من گفتند که: قرار است شما و آسید غلامحسین شیرازی قبل از آقا در مدرسه فیضیه به منبر بروید. ماه محرم بود و من در تهران منبر داشتم. اما آقایان با امام صحبت کرده بودند و امام هم گفته بودند که به سراغ فلانی بروید.
در هر حال من به قم رفتم. آقای شیرازی منبر رفت که البته حرف‌های داغ و انقلابی نزد. بعد من منبر رفتم و از وضعیت تهران گزارشی دادم و گفتم: مردم خواهان اصلاح امور هستند و از مراجع و علما توقع دارند که در این امر دخالت کنند و تذکرات لازم را به حکومت بدهند و بدیهی است هر چه که آنها بگویند، مردم تمکین خواهند کرد... منبر من قبل از سخنرانی امام خیلی تند بود، طوری که بعضی‌ها گفتند: حرف‌های فلانی باعث شد که آقای خمینی آن‌طور پرشور و تند صحبت کند و بعد هم باعث دستگیری ایشان شد! افسوس می‌خورم که نوار سخنرانی آن روز که کاملاً روحیه مرا نشان می‌دهد، در دست نیست.
امام روحیه مرا کاملاً می‌شناختند و می‌دانستند که مبارزه، برای من یک امر جدی است. یک بار که قرار بود پیش از ایشان منبر بروم، مرا خواستند و گفتند: «می‌خواهی بالای منبر چه بگویی؟» گفتم، «می‌خواهم صریحاً به شاه حمله کنم!». امام گفتند، «شاه را بگذارید برای من
*پس از سخنرانی فیضیه چه کردید؟‌
سریع به تهران برگشتم، چون منبر داشتم. با سخنان تندی هم که امام گفته بودند، منتظر حوادثی بودم، ولی ابداً تصورش را هم نمی‌کردم که به گستردگی واقعه 15 خرداد 42 بشود. روز 15 خرداد موقعی که خبر دستگیری امام را شنیدم، تردید نکردم که به سراغ من هم خواهند آمد. همه منبرها را تعطیل کرده بودند و غیر از من، دیگران نمی‌توانستند منبر بروند. من به مدرسه مروی رفتم و دیدم ژاندارم‌ها به آنجا ریخته‌اند، منتهی چون چهره مرا نمی‌شناختند، دستگیرم نکردند. بعد به منزل برادرم در محله دولاب و بعد هم به درکه رفتم. همه علما و فضلای شاخص از جمله آقای مطهری و آقای فلسفی را دستگیر کرده بودند، ولی مرا نتوانستند پیدا کنند. بعدها سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران به من گفت : همه جا را برای پیدا کردن تو زیر و رو کردیم!
*نهایتا در چه زمانی و چگونه دستگیر شدید؟
تا ماه رمضان مخفی بودم. در ماه رمضان موج دستگیری‌ها کمی فروکش کرده بود و این طور به نظر می‌رسید که مثل گذشته پیگیر قضیه نیستند. مرحوم مهدی عراقی به سراغم آمد و گفت: «نمی‌شود که آقا را گرفته باشند و ما همین طوری ساکت بنشینیم. خوب است که در ماه رمضان جلساتی را برگزار کنیم و مطالبی را که لازم هست به اطلاع مردم برسانیم».
من تصمیم گرفتم دعوت‌هایی را که برای منبر من می‌شود، قبول کنم و قرار شد بعد از نماز مرحوم آقای حق‌شناس، در مسجد امین‌الدوله منبر بروم. مرحوم عراقی و دوستانش در مسجد جامع هم تدارک دیده بودند و من ساعت سه بعدازظهر هم در آنجا منبر می‌رفتم. مأموران ساواک دائماً مترصد بودند که مرا دستگیر کنند، ولی با هوشیاری آقای مهدی عراقی و کمک مردم، هر بار از مسجد فرار می‌کردم. هر بار هم مرا در جاهای متفاوتی از ماشین پیاده می‌کردند که مأموران ساواک نتوانند ردّم را بزنند. ژاندارم‌ها و مأموران ساواک در بین مردم بودند تا در فرصت مناسبی مرا دستگیر کنند، اما موفق نمی‌شدند. یک بار مرحوم آقای حق‌شناس گفت: من قلبم بیمار است و نمی‌توانم تحمل کنم که مأموران به مسجد بریزند و برای مردم مزاحمت ایجاد کنند!
بالاخره یک روز مسجد را محاصره کردند و سرهنگ طاهری، رئیس پلیس تهران شخصاً فرماندهی عملیات را به دست گرفت و مرا دستگیر کردند و به زندان قزل‌قلعه فرستادند. دو سه روزی در آنجا بودم و بعد به من گفتند: وسایلت را جمع کن و مرا به منزل سرتیپ هدایت بردند که خانه بسیار وسیعی بود و تجهیزات و امکانات فراوانی داشت!
*چطور چنین زندانی را برای شما تدارک دیدند؟‌
بعد از تجربه 15 خرداد و دستگیری عده زیادی از علما و مدرسین، می‌دانستند که اگر بخواهند به برخوردهای تند خود با روحانیت ادامه بدهند، قادر نخواهند بود پیامدهای قضیه را مدیریت کنند. از آن به بعد هر کسی را که دستگیر می‌کردند، پیش ما می‌آوردند، از جمله مرحوم آیت‌الله فومنی، پسرشان حسین آقا فومنی، آقای شجونی، آقای شجاعی و چند نفر دیگر. خانه به شکلی بود که انگار دارند از ما پذیرایی می‌کنند و ابداً حالت زندان نداشت. سرهنگ مولوی هم هر شب می‌آمد و حسابی با ماها گرم می‌گرفت و چون می‌دانست من خیلی به امام علاقه دارم، می‌گفت: من خودم تو را پیش آقای خمینی می‌برم! بعدها شنیدم که رئیس ساواک، سرهنگ مقدم گفته بود: «عجب گرفتاری شده‌ایم! هر جا اسم خمینی هست، اسم مروارید هم هست!»
بالاخره شما را به ملاقات حضرت امام برد؟‌
بله، شب عید فطر مولوی آمد و گفت: «فردا صبح آماده باش که می‌خواهم تو را پیش آقای خمینی ببرم. منتهی قبلش باید با تو حرف بزنم. من یک آدم شمری هستم، ولی خوش دارم با تو رفاقت کنم.» بعد یک دسته اسکناس را به من داد و گفت: «کسی غیر از من و تو از این قضیه خبردار نمی‌شود. هر چقدر دلت می‌خواهد بردار، من هم اگر روزی به پول نیاز داشتم، می‌آیم و از تو می‌گیرم!». گفتم: «من تا دلت بخواهد نقطه ضعف دارم، ولی قطعاً پول نقطه ضعف من نیست، چون همیشه خودم کار کردم و پول داشته‌ام و در تمام دوران طلبگی یک ریال وجوهات نگرفته‌ام، بنابراین به پول تو نیاز ندارم». خلاصه خیلی سعی کرد با من رفیق بشود.
فردا صبح با لباس تمام رسمی دنبالم آمد. می‌خواست بعد از اینکه مرا نزد امام برد، خودش برای سلام رسمی عید فطر به دربار برود. مرحوم آیت‌الله فومنی هم خیلی دلش می‌خواست امام را ببیند و سرهنگ مولوی هم قبول کرد. ما را به منزلی در قیطریه بردند. امام نماز عید فطرشان را می‌خواند و سر سجاده نشسته بودند. وقتی سرهنگ مولوی وارد شد، فرصت را غنیمت شمردند و گفتند: «چرا به مردم حمله می‌کنید؟ این چه وضعی است که برای مردم درست کرده‌اید. مردم دارند در روستاها از شدت گرسنگی علف می‌خورند و غذا گیرشان نمی‌آید».
*به شما چه گفتند؟
امام کم حرف می‌زدند. از من تشکر کردند و یکی از سکه‌هایی را که نقش صاحب‌الزمان (عج) روی آن هست به من به عنوان عیدی دادند. سرهنگ مولوی مرا سر چهارراه قصر پیاده کرد و پرسید: «پول داری؟» گفتم: «بله».البته ده تومان بیشتر نداشتم!
*شما جزو اولین کسانی بودید که پس از آزادی امام از حصر به دیدار ایشان رفتید. از آن ایام برایمان بگویید؟
اشاره کردم که منزل پدر خانم من روبه‌روی منزل امام بود و لذا جزو اولین کسانی بودم که از بازگشت امام باخبر شدم. قرار بود طلبه‌ها، صبح و بعدازظهر در مدرسه فیضیه جشن بگیرند. در جلسه صبح آقای خزعلی منبر رفت و بعد مرحوم علی حجتی قطعنامه‌ای را قرائت کرد که یکی از بندهای آن، آزادی زندانیان سیاسی بود. من آن شب در حضور امام منبر رفتم. آن شب سرهنگ مولوی به خانه ما زنگ زد و گفت: «سخنرانی تو خیلی شور نبود، ولی قطعنامه حجتی کار را خراب کرد!» با این همه، همان سخنرانی را هم تاب نیاوردند و من و عده‌ دیگری را دستگیر کردند و به تهران فرستادند. در زندان به مرحوم حجتی گفتم: «واقعاً بند آزادی زندانیان سیاسی را عالی عملی کردند!»
*ظاهراً قبل از منبر رفتن ملاقاتی هم با آقای ( سید کاظم ) شریعتمداری داشتید. ماجرا از چه قرار بود؟
جلسه جشن فضلای حوزه برای بازگشت امام بسیار مهم بود. آقای مکارم و عده‌ای دیگر از آقای شریعتمداری خواسته بودند که در آن مراسم شرکت کند، ولی وقتی ایشان فهمید سخنران مجلس من هستم، گفته بود: نمی‌آیم، چون مروارید فقط در دنیا آقای خمینی را می‌شناسد و بس! عده‌ای آمدند و به من گفتند: درست نیست که آقای شریعتمداری از تو دلگیر باشد، بیا برویم و دلخوری را رفع کنیم تا در این جلسه شرکت کند. من گفتم: «به شرط اینکه بگذارید از ایشان بپرسم مشکلش با من چیست؟ می‌آیم». گفتند: «اگر این حرف را بزنی که وضعیت بدتر می‌شود» و از من قول گرفتند که حرفی نزنم! من هم رفتم و سکوت کردم ونهایتا ایشان به آن جلسه آمد.
*در ماجرای سخنرانی حضرت امام دراعتراض به کاپیتولاسیون که منجر به تبعید ایشان شد در قم بودید؟
بله، یادم هست که در آن روز تمام کوچه‌ها و خیابان‌های منتهی به منزل ایشان پر از جمعیت بود. من در حیاط منزل پدر خانمم راه می‌رفتم و صدای پر صلابت امام را از بلندگو می‌شنیدم. حقیقتاً محشر بود و من واقعاً لذت بردم. آن روز امام نه تنها شاه که امریکا و اسرائیل را هم زیر بار شماتت گرفت و تکلیف همه ماها را معلوم کرد.
*در صحبت‌هایتان چند بار به نام شهید مهدی عراقی اشاره کردید. ایشان را از کی‌ می‌شناختید و مراودات شما در چه مقاطعی بود؟
من با فدائیان اسلام آشنا بودم، ولی یادم نمی‌آید که با ایشان در کجا آشنا شدم، اما از شروع نهضت امام بارها با هم اعلامیه رد و بدل کردیم. موقعی هم که با آقای توکلی‌بینا و مرحوم شهاب‌‌ و دوستان دیگرشان در قم برنامه‌ای داشتند، به خانه ما آمدند. گاهی بیست سی نفر می‌شدند و به زور در خانه ما جا می‌گرفتند. واقعیت این است که در قم خبر زیادی نبود و اینهایی که از تهران می‌آمدند، آتش مبارزه را تند می‌کردند. به نظر من کسی نزدیک‌تر و در عین حال گمنام‌تر از مرحوم عراقی به امام نیست. ایشان هیچ وقت به چشم نمی‌آمد و جلوی صحنه نبود، ولی پشت صحنه خدمات زیادی به انقلاب کرد، بی‌آنکه کوچک‌ترین چشمداشتی داشته باشد. حتی گاهی از خودش هم هزینه می‌کرد. همه کاری می‌کرد. از جمع کردن افراد و گرفتن ماشین برای آوردن آنها تا نصب بلندگوها. کوچک‌ترین اطلاعاتی که حاج مهدی به امام می‌داد به اندازه یک کوه اطلاعات پر سر و صدای بقیه می‌ارزید و امام واقعاً به اطلاعات حاج مهدی اعتماد داشتند. حاج مهدی بینی بین‌الله با کمال اخلاص به انقلاب خدمت کرد و هیچ ادعایی هم نداشت و مطلقاً اهل خودنمایی نبود.
به نظر من کسانی که آن روزها عهده‌دار مدیریت برنامه‌ها، از جمله قضیه 15 خرداد بودند، حاج مهدی و گروهش بودند، چون کسی دل و جرأت انجام این جور کارها را نداشت. مخصوصاً بعد از قضیه 15 خرداد که امام را به زندان بردند، همه، ماست‌ها را کیسه کرده بودند، اما مهدی عراقی و دوستانش در مؤتلفه تصمیم گرفتند مجلسی را راه بیندازند که سر و صداها نخوابد.
یادم هست هر وقت منبر داشتم و بعد از آن باید فرار می‌کردم، حاج مهدی مثل شیر دم در می‌ایستاد و با نوچه‌هایش مرا فراری می‌داد.
*در جریان اعدام انقلابی حسنعلی منصور هم با گروهی که این کار را انجام دادند، رابطه داشتید؟‌
یک شب در منزل شهید صادق امانی بودم. مرحوم شفیق و حاج مهدی و آقای توکی‌بینا هم بودند. آن شب زیارت عاشورای عجیبی خواندیم و درباره اعدام منصور تصمیم گرفتند، اما بعد باز من دستگیر شدم و در جریان بقیه ماجرا نبودم.
*آخرین بار امام را کی دیدید؟
یک سال مانده به رحلت ایشان، ملاقاتی داشتیم. مرحوم آسید محمد صادق لواسانی هم بودند. گفتگویی طولانی و دلپذیری بود. امام گفتند: «آقای مروارید! شما برای من خاطره‌انگیز هستید» و به این شکل از خدمات و همراهی‌های من تقدیر کردند.

منبع:فارس

منبع: جهان نيوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۲۶۱۷۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نقد شهید مطهری به نسبیت اخلاقی علامه طباطبایی

به مناسبت ایام شهادت استاد مرتضی مطهری نشستی با عنوان «رهاورد فلسفه در اخلاق؛ با نگاهی به کتاب فلسفه اخلاق شهید مطهری» در دانشگاه مفید قم برگزار شد و مجتبی مطهری فرزند آیت‌الله شهید مطهری و ابوالقاسم فنایی، رئیس دپارتمان فلسفه دانشگاه مفید، از جمله سخنرانان این مراسم بودند.

به گزارش جماران، محمدحسین مطهری در این نشست با اشاره به اینکه این برنامه درباره دستاورد‌های فلسفه برای اخلاق است، گفت: «رابطه فلسفه و اخلاق دقیقاً به قدمت خود فلسفه است و جزء مباحثی نیست که در دوره‌های متأخر درباره آن گفتگو شود. درباره پروژه‌ی فلسفه اخلاق شهید مطهری زیاد گفته و نوشته شده است.

به نظر می‌آید شاید از وجهی باعث قدردانی است و از جهتی باعث تأسف است که بیشتر تحقیقات، ناظر به زاویه خاص بحث شهید مطهری در قسمت جاودانگی اخلاقِ «درس‌های نقدی بر مارکسیسم» است که به بخشی از نظریه علامه طباطبایی اشکال کرده‌اند؛ لذا همه یا اکثر توجهات به آن بخش معطوف شده است و کتاب «فلسفه اخلاق» شهید مطهری که بحث ۱۳ جلسه ایشان در دهه ۵۰ و نزدیک به اواخر حیات شریف‌شان است، کمتر مورد پرداخت و جستار قرار گرفته است.»

استاد مطهری: "خوبی را بدی کردن کار ما ایرانیان است

بر اساس این گزارش، دکتر مجتبی مطهری نیز در این نشست با گرامیداشت سالگرد شهادت شهید مطهری، گفت: «اخلاق در عرف مردم قابل درک و هضم است و همه می‌فهمند اخلاق چیست، اما من فکر می‌کنم تعریف روان و ساده اخلاق را که خوب می‌شود هضم کرد، ملا مهدی نراقی و ملا احمد نراقی در کتاب‌های «معراج السعاده» و «جامع السعاده» آورده‌اند که "اخلاق علمی است که از معالجه و درمان رذائل اخلاقی صحبت می‌کند. " شاید در عرف اخلاق این بهترین تعریف باشد. در عرف فلسفه هم همین طور است، چون اگر بخواهد ماهیت فلسفی پیدا کند قطعاً مسائل مختلف دارد؛ لذا فعل اخلاقی، صفت اخلاقی و اندیشه اخلاقی که شهید مطهری اشاره کردند در همین وادی است.»

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی تصریح کرد: «ایشان بین فعل طبیعی و فعل اخلاقی تفاوت قائل می‌شوند. فعل طبیعی فعلی است که ما معمولاً انجام می‌دهیم. برای نمونه داد و ستد کردن، تعلیم دادن، خوردن، خوابیدن و نوشیدن و مسائل دیگر که نه قابل نکوهش و نه قابل تحسین و تمجید و نکوداشت است. اما فعل یا کار اخلاقی، فعلی است که قداست و تعالی دارد و ستایش و تمجید و تحسین دیگران را برمی‌انگیزد.

شهید مطهری از فرهنگ خودمان نمونه‌های مختلفی را ذکر کرده‌اند. برای نمونه حضرت امیر (ع) غلامی به نام قنبر داشت که وی را به بازار می‌برد، پیراهن نو را برای ایشان و پیراهن کهنه را برای خود می‌خرید و به قنبر می‌فرمود که تو جوانی و باید پیراهن نو را بپوشی. حضرت زهرا (س) هم به فضه می‌گفت ما باید با هم کار کنیم. این کار‌های اهل بیت (ع) اخلاقی است.»

او با اشاره به اینکه شهید مطهری بسیار علاقه‌مند و شیفته دعای مکارم الاخلاق بود، افزود: «دعای مکارم الاخلاق دعای بیستم صحیفه سجادیه است. ایشان می‌گفت که آرزو می‌کنم برای این دعا شرح بنویسم که فرصت نکردند لذا عباراتی از دعای مکارم اخلاق را آوردند. شهید مطهری در قضیه قنبر و امام علی (ع) و فضه و حضرت زهرا (س)، فلسفه بردگی را به آموزش تعبیر کرده‌اند و نه بهره‌کشی اقتصادی؛ در حالی که خیلی‌ها به اشتباه، بردگی را در اسلام محکوم می‌کنند؛ لذا آمدن برده‌ها به منزل ائمه (ع) به نوعی تربیت و آموزش اخلاقی آنان است. به همین دلیل شهید مطهری در ضمن دعای مکارم اخلاق، به این مسأله اشاره دارند.»

مطهری تأکید کرد: «یکی از نکته‌های جالبی که در دیدگاه ایشان است این است که معاویه هرچند آدم خبیث، منافق، ظالم و ستم‌کار است، اما در عمق فطرتش پاک است. در عمق فطرت، شعور باطن و ناخودآگاه معاویه یک فطرت پاکی آفریده شده است. به همین دلیل زمانی که عدی بن حاتم نزد معاویه از حضرت امیر (ع) تعریف می‌کند، اشک‌های معاویه سرازیر می‌شود. انسان تعجب می‌کند که معاویه با آن رذائل اخلاقی اشک بریزد و بگوید: «دیگر محال است مادر روزگار، چون علی بزاید.»

شهید مطهری می‌گوید این نشان می‌دهد که در عمق فطرت انسان‌های شرور و بد روزگار، نهاد پاکی وجود دارد. برخی تعجب می‌کردند و می‌گفتند که چطور ممکن است که عمق فطرت معاویه پاک باشد؟! لذا این نکته قابل بحث و بررسی است.»

او اظهار داشت: از نمونه‌هایی که شهید مطهری در معارف اخلاقی اشاره می‌کند، عبارت خواجه عبدالله انصاری است که: «"بدی را بدی کردن سگساری است. خوبی را خوبی کردن خر کاری است. بدی را خوبی کردن کار خواجه عبدالله انصاری است. " استاد مطهری در ادامه نکته مهمی می‌گوید که "خوبی را بدی کردن کار ما ایرانیان است. "

و در کتاب نوشته که این جمله را باید خواجه عبدالله انصاری اضافه می‌کرد. ایشان این را به عنوان تمثیل گفته نه این‌که از خواجه عبدالله بگوید. این‌که می‌گوییم در مقابل بدی، خوبی کردن "وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما" (فرقان/۶۳)، شهید مطهری می‌فرماید که اشتباه نشود؛ انسان در برابر آدم‌های نابخرد، عوام و جاهل باید انعطاف و ادب به خرج بدهد نه آدم‌های شرور، خبیث و مغرض که بخواهند انسان را خُرد کنند یا افرادی که غرض و هدف آلوده‌ای دارند.»

عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «من فکر می‌کنم که یک نکته در صحبت‌های اولی ناگفته مانده است و آن این‌که بدون خودشناسی و بدون این‌که انسان گوهر و روح الهی، روح قدسی و جان الهی خود را کشف کند، احتمال این‌که مؤدب و مزیّن به فعل اخلاقی شود، نیست.

فعل اخلاقی این است که انسان اول خودِ الهی و نورانی خودش را بشناسد و دوم این‌که انسان تا از رذائل اخلاقی پاک نشود، امکان فعل و مکارم اخلاقی برای او نیست و امکان ندارد دست به این کار بزند. این که، روح الهی، روح قدسی و روح ملکوتی می‌خواهد و تا انسان روح خودش را کشف نکند، دست به کار‌های اخلاقی و مکارم اخلاقی نمی‌زند.»

او با اشاره به آیات ۹ و ۱۰ سوره شمس، افزود: «مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی می‌گوید "این‌که قرآن این‌قدر به قلب و روح توجه کرده، به خاطر این است که تا روح تزکیه، نورانی، پاک و آسمانی نشود امکان این نیست که کردار خوب انجام دهد و خصلت‌های خوب پیدا کند". اول انسان باید قلب را تزکیه و پاک کند و از آلودگی‌ها بیرون آورد تا به فعل اخلاقی دست پیدا کند. اما امروزه در جامعه افرادی صادق، پاک و خالص زندگی می‌کنند که دنبال دنیا هستند. این‌ها معتقدند که آدم باید بخورد و دنبال منافعش باشد و از هر طریقی پول بیشتری به دست بیارود. الآن می‌بینیم که اخلاق مقداری در جامعه ما افت کرده است. این نکته‌ای است که در آثار پدر باید تکمیل کنیم.»

مطهری یادآور شد: «امام در کتاب چهل حدیث می‌گویند که اگر انسان گناه کند و به موسیقی و لهو و لعب گوش کند، روح الهی خود را از دست می‌دهد و با صورت بی‌مغز در قیامت محشور می‌شود. در کتاب چهل حدیث آمده است که انسان باید عزم و اراده داشته باشد و از گناهان پرهیز کند تا روح الهی و آسمانی او شکفته شود.

این کار مقدمه خودشناسی، اخلاق و مکارم اخلاقی است. همچنین مقدمه خداشناسی هم است که شهید مطهری در کتاب‌شان اشاره کرده‌اند؛ بنابراین شهید مطهری در تعریف اخلاق می‌گویند که از نوع زیبایی معنوی و روح است. کار اخلاقی هم از زیبایی روح است. کار زیباست از این جهت که روح زیباست.»

با بتن آرمه کردن ارزش‌های اخلاقی، احساس کردند که با علامه همراهی نکنند

بر اساس این گزارش حجت‌الاسلام و المسلمین مسعود ادیب نیز در این نشست گفت: «خیلی از هم سن و سال‌ها و هم‌نسل‌های من از شهید مطهری دین‌داری و مسلمانی خود را آموختیم و با آثار او، با نگاه جدید و عالمانه با اسلام آشنا شدیم. فکر می‌کنم بسیاری مثل من، به دنبال مطالعه آثار شهید مطهری به طلبگی علاقه‌مند شدند و به حوزه آمدند. همچنین افراد بزرگ‌تر از ما شاید در محضر او حاضر می‌شدند، در درس‌های مسجد ایشان حضور پیدا می‌کردند و از او الهام گرفتند. مع‌الاسف دست تعصب کور و جهالت این وجود گرانقدر را در زمانی که بیشترین احتیاج را به او داشتیم از جامعه ما گرفت.»

عضو هیأت علمی دانشگاه مفید قم با بیان اینکه علامه طباطبایی یکی از مبتکرترین و پر مطلب‌ترین فیلسوفان معاصر در عالم اسلام است، افزود: «شاید این جمله درست باشد که اگر شهید مطهری نبود، نه علامه طباطبایی بر سر وجد و ذوق می‌آمد که مطالب زیادی را بگوید و نه مطالب گفته شدۀ او شرح و بسط پیدا می‌کرد. کسی که کتاب "اصول فلسفه و روش رئالیسم" را خوانده باشد می‌داند که با شرح آقای مطهری می‌شود به عمق مطالب علامه رسید. یکی از ابتکاری‌ترین و کمیاب‌ترین نکاتی که مرحوم علامه طباطبایی در فلسفه دارند، نظریه اعتباریات است. جالب اینجاست که شهید مطهری به عنوان بزرگ‌ترین شاگرد و شارح علامه در این نقطه با ایشان هم‌نظر نیست؛ لذا طبیعی است که توجه همه به این نقطه جلب شود.»

او تصریح کرد: «من خیال می‌کنم که دلیل اصلی عدم همراهی شهید مطهری با علامه در این مسأله، عِرق دین‌داری و نگرانی از تضعیف جایگاه اخلاق از سوی استاد مطهری بوده است. یعنی، چون گمان ایشان این بود که دیدگاه علامه سر از نسبیت در می‌آورد و نسبیت حد یقفی نخواهد داشت.

برای محکم‌کاری در اخلاق و بتن آرمه کردن ارزش‌های اخلاقی، احساس کردند که با علامه همراهی نکنند. به همین دلیل تفاوت دیدگاه خود را بسیار لطیف و ملایم به اشکال مختلف مطرح کردند؛ ضمن اینکه ادب شاگردی و عشقی که به علامه داشتند، در جای خود محفوظ بوده است. جالب این است که مثل شهید مطهری بعضی شاگردان معظم و معزز دیگر علامه، با ایشان همراهی نکردند؛ از جمله مرحوم آیت‌الله مهدی حائری یزدی که بیان دیگری برای توجیه گزاره‌های اخلاقی دارند. همچنین مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی هم بیان دیگری دارند. ولی احساس می‌شود که شاگرد زنده علامه حضرت آیت‌الله جوادی آملی کم و بیش با علامه همراه هستند.»

ادیب در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرد: «معمولاً در کتب اخلاق اسلامی می‌گویند اخلاق جمع خُلق است و خُلق هم یک ملکه نفسانی در انسان است. پس اخلاق عبارت است از علم و دانشی که ملکات نفسانی خوب و بد را در انسان معرفی می‌کند و به انسان یاد می‌دهد که چگونه ملکات خوب را در خودمان راسخ کنیم و از ملکات بد پرهیز کنیم.

یعنی اخلاق فضیلت‌گرایانه به نحو بنیادین و پیش‌فرض در تعریف اخلاق اشراب می‌شود و از ابتدا اخلاق، فضیلت‌گرایانه تعریف می‌شود. اما به نظر می‌آید امروز وقتی از اخلاق می‌گوییم، درباره مجموعه گزاره‌های هنجاری حرف می‌زنیم که ویژگی‌هایی دارند و اسم‌شان را اخلاق گذاشتیم و آنان را از دیگر گزاره‌های هنجاری متمایز کردیم.»

او تأکید کرد: «من فکر می‌کنم که تفاوت عمده مرحوم علامه طباطبایی با نراقیین و قبلی‌ها و بعدی‌ها این است که ایشان سراغ این نرفته که از اول اخلاق فضیلت‌گرایانه را مبنا قرار دهد و بر اساس آن همه چیز را تعریف کند و مستقیم سراغ گزاره‌های هنجاری آمده است. گزاره‌های اخلاقی گاهی در قالب «"خوب" و گاهی در قالب "باید" بیان می‌شود. مرحوم علامه قالب باید را که جمله انشایی است و ظاهر و باطن آن انشایی هم است و صریح در انشا است، اصل گرفته و خوب را بر باید استوار می‌کند و بر اساس باید، معنا می‌کند. این برعکس بعضی متفکران دیگر است که خوب را مبنا گرفتند و از آن باید را استخراج کردند.»

عضو هیأت علمی دانشگاه مفید قم گفت: «شهید مطهری تصریح می‌فرمایند که دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی به نسبیت می‌انجامد و اخلاقیون و متدینین را نگران می‌کند، برای علاج این نسبیت به نظر ایشان آمده که بنیاد‌های مستحکم و آهنینی برای اخلاق درست کند تا از گزند تغییرات در امان باشد. علامه اخلاق را در زمرۀ اعتباریات قرار دادند؛ به صراحت هم قرار دادند و همه جای آثار ایشان از رسالة الولایه تا تفسیر المیزان همین است.

بعضی از بزرگواران می‌گفتند که علامه در المیزان دیدگاه دیگری دارند و گویی یک گوشه تصادفاً از دستش دررفته است، در حالی که اساساً این‌گونه نیست. علامه در تمام آثار خود بسیار محکم و استوار این مبنا را قبول دارد، پشت آن ایستاده و به لوازمش هم ملتزم است. در المیزان هم دیدگاه ایشان همین است که باید به تفصیل در جای خود بحث شود.»

او افزود: «مرحوم محقق اصفهانی و علامه طباطبایی، نه با عناوین دسته‌بندی شده و منظم بلکه در لابه‌لای آثارشان نشان دادند که در اخلاق هنجاری، غایت‌گرا هستند. مرحوم محقق اصفهانی تصریح می‌کند که غایت ایشان نظم اجتماعی است، مرحوم علامه تلویحاً این را می‌گوید، ولی غایات دیگری هم در آثار دیگر خود مطرح می‌کند.

پس مجموعاً از نظر حضرات، اخلاق عبارت است از قواعدی که انسان‌ها وضع می‌کنند نه لزوماً به وضع تعیینی بلکه به وضع تعیُّنی، مثل زبان برای بهبود بخشیدن به رفتار‌های خودشان و برای نیل به نتیجه‌ای در ساحت زندگی اجتماعی. حال، این ساحت زندگی اجتماعی را می‌شود خیلی گسترده‌تر دید، حتی مقاصد دینی را داخل آن تعریف کرد و گفت که احکام دینی عبارت است از اعتباریاتی که شارع مقدس برای نیل انسان به غایات و اهدافی که دین برای او تعیین کرده، وضع کرده است.»

ادیب ادامه داد: «مشکل نسبیت را هم مرحوم علامه خوب توضیح دادند و هم شهید مطهری در این بخش به خوبی بیان کردند که اگر گفتیم اخلاق از اعتبار انسانی برمی‌خیزد، اعتباریات بی‌اساس، بی‌قاعده و دل‌بخواهی نیست بلکه اعتباریاتی است که هم منشأ آن طبیعت انسان و جامعه انسانی است و هم مقصد آن امور واقعی است.

درست است که این گزاره‌ها اعبتاری هستند، اما هم ریشه در واقعیت دارند و هم آثار واقعی به بار می‌آورند. آثار واقعی آن‌ها مقاصدی است که تعقیب می‌کنیم و ریشه آن‌ها فطرت انسان، ساختار جسمی انسان، ساختار اجتماعی انسان و همه این‌ها می‌تواند باشد. همه آنچه به ساختار انسانی برمی‌گردد در معرض دگرگونی و تغییر نیست.»

او تأکید کرد: «ما اساساً کاری به اخلاق، دین و بحث فلسفی نداریم، اگر تاریخ بشر را مطالعه کنیم می‌بینیم که انسان در امور بنیادین و اساسی، قرن‌های متوالی تغییر نکرده است. انسان حب ذات دارد تغییر نکرده است، انسان شهوت دارد تغییر نکرده است، انسان غضب دارد تغییر نکرده است، انسان میل به زندگی اجتماعی دارد تغییر نکرده است و ...

که فهرست نیمه‌بلندی از این‌ها می‌شود تهیه کرد. پس مقاصد و مبانی عرصه‌هایی از زندگی انسان عوض نشده است. البته عرصه‌هایی هم در معرض تغییر قرار گرفته است؛ بنابراین چنین نیست که بر اساس دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی، همه‌ی اخلاق یک دفعه معروض نسبیت شود بلکه آنچه به عرصه‌های بنیادین تغییر نکرده یا حتی تغییرناپذیر است.»

مرحوم کمپانی استاد علامه طباطبایی معتقد بود حسن و قبح بنا و قرارداد عقلاست

بر اساس این گزارش دکتر ابوالقاسم فنایی نیز در این نشست با گرامیداشت یاد و خاطره شهید مطهری، گفت: «در فرهنگ ما چیزی به نام "فلسفه اخلاق" به عنوان یک دانش یا شاخه در فلسفه نداشتیم. چیزی که داریم علم اخلاق است که بعضی از اندیشمندان مسلمان در این زمینه تألیفاتی دارند و رویکرد اصلی آن ها، اخلاق فضیلت‌مدار است.

اما در علوم دیگر از جمله در کلام و منطق، بحث‌هایی داریم که امروزه تحت عنوان "فلسفه اخلاق" طبقه‌بندی می‌شوند. از جمله یکی از مهم‌ترین بحث‌هایی که در کلام، در ذیل بحث افعال الهی مطرح می‌شود این است که حسن و قبح، عقلی است یا شرعی؟ متکلمان در پاسخ به این سؤال به دو گروه معتزلی و اشعری تقسیم می‌شوند. عموم متفکران شیعه تا این اواخر به صراحت خودشان را طرفدار نظریه معتزله می‌دانستند که معتزله قائل بودند به این‌که حسن و قبح، عقلی است.»

رئیس دپارتمان فلسفه دانشگاه مفید قم افزود: «شاید بتوان گفت که اولین و دقیق‌ترین نظریه‌پردازی در این زمینه را در آثار مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی مشهور به کمپانی می‌توانیم پیدا کنیم که ایشان استاد علامه طباطبایی بود. مرحوم کمپانی معتقد بود که حسن و قبح بنا و قرارداد عقلاست، عقلا دور همدیگر جمع می‌شوند و افعالی که موجب حفظ نظام می‌شود و فاعلان آن را مدح می‌کنند و کسانی را که کاری انجام می‌دهند و موجب اختلال نظام می‌شود، مذمت می‌کنند؛ لذا از تحسین و تقبیح عقلا که به نوعی قرارداد و بنای بین آن‌هاست، حسن و قبح پیدا می‌شود.»

او یادآور شد: «مرحوم علامه طباطبایی کتاب "اصول فلسفه و روش رئالیسم" را درباره نقد مارکسیسم نوشتند. از دیدگاه‌های مارکسیست‌ها این بود که معرفت نسبی است و آن‌ها قائل به نسبی‌انگاری در معرفت‌شناسی بودند. مرحوم علامه طباطبایی در مقام نقد دیدگاه مارکسیست‌ها گفتند که ما دو نوع معرفت مطلق و نسبی داریم. فلسفه، علوم و چیز‌های دیگر، معرفت مطلق می‌شود، اما معرفت نسبی، معرفت اعتباری است؛ لذا از اینجا بحث اعتباریات شروع شد و ایشان با تفکیک حقایق از اعتباریات، می‌خواستند شواهدی که مارکسیست‌ها به سود نسبیت معرفت می‌آوردند، تبیین درست و دقیقی به دست دهند تا آن نسبیت، کل قلمرو معرفت را دربرنگیرد و به قلمرو خاصی محدود شود که از نظر ایشان همان قلمرو اعتباریات است.»

فنایی با بیان اینکه شهید مطهری سعی کردند به نوعی مبنای غیر نسبی‌انگارانه برای اخلاق مطرح کنند تا به تعبیر خودشان از جاودانگی اخلاق دفاع کنند، اظهار کرد: «ما همین بحث را اگر بخواهیم در فرهنگ غرب دنبال کنیم می‌بینیم که تا همین قرن بیستم مثل خیلی از شاخه‌های دیگر فلسفه، چیزی به نام فلسفه اخلاق مطرح نیست. البته از همان دوران یونان باستان نظریه‌های اخلاقی وجود دارد و یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های فیلسوفان، نظریه‌پردازی در باب اخلاق، مفاهیم اخلاقی، جایگاه اخلاق و مباحثی از این قبیل بوده است، اما این‌که ما رشته‌ی فلسفی به نام فلسفه اخلاق داشته باشیم، مورخان فلسفه، تاریخ آن را به ابتدای قرن بیستم برمی‌گردانند.»

او تأکید کرد: «بحث‌هایی که در فرهنگ خودمان در باب تعریف باید و نباید و منشأ باید و نباید و ... مطرح شده فقط قسمت خیلی کوچک و شاید بگویم کم‌اهمیتِ بحث‌هایی است که ما در فلسفه اخلاق داریم. این بحث فقط مربوط به زبان اخلاق است و در شرایط فعلی دیگر خیلی مورد توجه فیلسوفان اخلاق نیست.

چون فیلسوفان سراغ جنبه‌های دیگر اخلاق رفتند از جمله متافیزیک اخلاق، معرفت‌شناسی اخلاقی، روان‌شناسی اخلاق، رابطه اخلاق و عقلانیت و ... که بحث‌های بسیار مهم‌تر و کلیدی‌تری است که متأسفانه امروزه مورد توجه متفکران مسلمان در داخل ایران قرار نگرفته است. البته می‌شود شکل‌های پراکنده‌ای از پرداختن به این موضوعات را در آثار متفکران خودمان پیدا کنیم، ولی نه به صورت سیستماتیک، دقیق و گسترده که در غرب جریان دارد.»

دیگر خبرها

  • ببینید | بازداشت متهم به قتل زهره فکور صبور
  • فقدان مرحوم ماموستا ملا احمدفخری، یک ضایعه بود
  • همایش بزرگداشت مرحوم شیخ کلینی در مشهد 
  • نقد شهید مطهری به نسبیت اخلاقی علامه طباطبایی
  • عشق ماشین این آدم ها را «ولت پارک» کرد | لذت چند دقیقه رانندگی پشت فرمان ماشین های لاکچری
  • فقدان مرحوم ماموستا فخری یک ضایعه بود
  • حضور وزیر ورزش در مراسم ترحیم مرحوم اسکویی
  • تصاویر کمتر دیده شده از مصطفی زمانی و خانم بازیگر در یک فیلم سینمایی |‌ زمان اکران اعلام شد
  • روایتی متفاوت از مصطفی رحماندوست درباره ننه سرما + فیلم
  • واکنش محمد مهاجری به زندانی شدن یک وکیل دادگستری /یکسوی دعوا سعیدمرتضوی است و یکسو وکیلی شریف!